بحران خشونت در خانواده‌

چاپ

آمار خشونت‌های خانوادگی، نشان می‌دهد كه متاسفانه زن و شوهر‌ها در خانواده‌های ما رفتار با یكدیگر را بلد نیستند. متاسفانه در زمینه خشونت علیه زنان در كشور ما ابدا هیچ گونه كار آماری صورت نگرفته و نمی‌گیرد. تنها آماری كه وجود دارد آمار قتل‌ها است كه در آن آمار هم معلوم نیست

چه درصدی مربوط به خشونت علیه زنان است. حتی در بخش آمار طلا‌ق هم مشخص نمی‌شود كه چه میزان از طلا‌ق‌های كشور به دلیل بروز خشونت علیه زنان است.
در این زمینه تنها یك تحقیق ملی انجام شد كه متاسفانه آمار آن زیاد دقیق نیست، چرا كه خشونت دامنه گسترده‌ای دارد و شامل خشونت‌های كلا‌می‌و روانی تا خشونت‌های فیزیكی و جنسی می‌شود. اما به هر حال نتایج این تحقیق كه تنها آمار فعلی ما است نشان‌دهنده این است كه در 66 درصد از خانواده‌های ما خشونت علیه زنان وجود دارد.
البته در كل جهان نیز آمارها بسیار دقیق نیستند. نباید فراموش كرد كه خشونت یك پدیده پنهان است، اما با كمك سازمان ملل و در كشورهایی كه این آمار گرفته شده است، در چیزی حدود 20 تا 30 درصد خانواده‌های جهانی به صورت متوسط خشونت علیه زنان جریان دارد كه با آمار حدود 66 درصدی ما فاصله بسیار زیادی دارد.
البته اصلا‌ نمی‌توان وضعیت كشور ما را در منطقه مورد بررسی و مقایسه قرار داد چرا كه در منطقه ما انواع خشونت‌ها در حال وقوع است. برای مثال در كشور عراق خشن‌ترین خشونت‌ها به واسطه جنگ در مورد تمامی‌افراد جامعه به ویژه زنان به وقوع می‌پیوندد; یا در افغانستان با شرایطی متفاوت وضعیت به همین منوال است. با این اوصاف سنجش وضعیت ایران با اوضاع منطقه امكان‌پذیر نیست، تنها نكته‌ای كه می‌توان به آن اشاره كرد این است كه از كشورهای منطقه تنها تركیه است كه با هدف پیوستن به اتحادیه اروپا تلا‌ش‌های خود برای كنترل قانونی خشونت‌علیه زنان را آغاز كرده است.
در واقع بحرانی بودن وضعیت ما به دلیل مقایسه با كشورهای دیگر نیست، بلكه بحث اصلی این است كه در كشور ما هیچ اقدام خاصی برای كاهش و یا مهار خشونت علیه زنان صورت نمی‌گیرد.
در كشور ما بیش از 10 سال است كه در مورد این موضوع بحث و فعالیت وجود دارد اما متاسفانه هنوز شاهد هیچ اقدام عملی به سود قربانیان این شرایط كه اكثریت آنان زن و باقی كودك هستند صورت نگرفته است.
بر اساس برخی آمارها، 65درصد زنان كشور مورد خشونت قرار می‌گیرند كه از این آمار بیش از 90 درصد به خشونت‌های جسمی باز می‌گردد. در برابر حدود 65 درصد مردان نیز مورد خشونت قرار می‌گیرند كه از این میان نیز حدود 90 درصد را خشونت كلا‌می‌تشكیل می‌دهد.
من نمی‌دانم از میان خشونت مردان و زنان در خانواده، كدام عمل و كدام عكس‌العمل است اما این مسئله را می‌توانم تائید كنم كه خشونت‌های مردان بیشتر جسمی است، یعنی مردان بیشتر دست بزن دارند، در برابر، خشونت‌های زنان كلا‌می‌و روانی است. حال اینكه كدام‌یك بدتر و یا تاثیر گذارتر است معلوم نیست چرا كه خشونت‌های روانی را به هیچ وجه نباید دست كم گرفت. این آمارها تنها نشان می‌دهند كه خانواده‌های ما از اساس مشكل دارند. یعنی زندگی خانواده‌ها با خشونت ادامه دارد و اجبار است كه آن را ادامه می‌دهد.
فرهنگ خشونت باید در جامعه تقبیح شود. این در حالی است كه در صدا و سیمای كشور نه تنها به هیچ وجه شاهد این تقبیح خشونت نیستیم، بلكه به وضوح مشاهده می‌شود كه خانواده‌های به تصویر كشیده شده در تلویزیون ما دچار آشفتگی‌ و خشونت هستند و در این میان زنان حتی بیش از مردان پرخاشگر نمایش داده می‌شود.
ما باید به سمت فعال‌سازی مراكز مشاوره و مددكاری پیش برویم. اگر آمارهای ارائه شده درست باشد، متوجه می‌شویم كه زن و شوهر در خانواده‌های ما رفتار با یكدیگر را بلد نیستند. حال اگر بزرگتر‌های خانواده و یا دوستان و آشنایان نتوانند شیوه درست را به آنها آموزش دهند تكلیف چیست؟ ما احتیاج به مراكز مشاوره و درمانی داریم.
در جوامع امروزی دولت‌ها، مسئول زندگی خانواده‌ها هستند. دولت موظف است كه تسهیلا‌ت و كمك‌های لا‌زم را در اختیار خانواده قرار دهد، حال آنكه در كشور ما خانواده‌ها رها شده‌اند و هیچ مركز مشاوره و یا حمایتی برای آنها وجود ندارد.

برچسب ها:
آخرین مقالات